ماحصل عشقمون

1-اولین پست محض آشنایی

مامانم گوشه وبلاگ نوشته که من هنوز بدنیا نیومدم و قراره که 26 آبان 94 بدنیا بیام و بشم عشق خانواده من پونزده هفته و یک روزه که تو دل مامانی هستم . مامان مریم ویار سختی داره من وقتی بدنیا اومدم و بزرگ شدم حتما قدرش رو میدونم همین طور قدر بابا محسن رو که برای ما خیلی زحمت میکشه تا من و مامان کم و کسری نداشته باشیم و مامان رو حمایت عاطفی می کنه و روز شماری میکنه تا من بدنیا بیام. بابا محسن منو خیلی دوست داره چون روزی چند بار با من حرف میزنه و حالم رو میپرسه! مامان جونی (مامان زهرا) این روزا به مامانم کمک میکنه و از مامانم پرستاری می کنه. خاله جون فاطمه هم بعضی وقتا میاد خونمون و هوای مامانم رو داره. دستشون درد نکنه. وقتی بدنی...
6 خرداد 1394
1